بهار و آواز توکا
بهاری که گذشت را دوست داشتم
تو اینجا بودی
و توکاها آواز می خواندند
تو از شنیدن آواز توکا لذت می بردی
ومن نیز
بهار که از راه برسد
دیگر در اندیشه’ تو نیستم
اما هم چنان بهار را دوست دارم
چرا که بهار است و توکا آواز می خواند
شارلوت میو/احسان قصری
آخی :(
منو لینک می کنید
ای تو کا که گفتی یعنی چه؟؟؟
وای وای چقدر زیباست این شعر های شما
خانمذبابایی با افتخار به کانون ادبی دعوتید
عمه جون من خیلی وقته آپم.بابا اون فیس بوکو ول کن کچل شد یه سری به ما بزن ارزیابیمون کن !
و فرزانه ی بابایی ئی که اینجا را فراموش کرده
فرزانه من از سال 87 توی گودر بودم (google Reader) اونجا نوت می زدم شعر می نوشتم بعدش هم رفتم گوگل پلاس و نوشتم مخاطب ها بیشترن بیشتر باهاشون حرف می زنی بیشتر باهات حرف می زنن بهت نزدیک می شن بهشون نزدیک می شی اما... نفیسه بقول سد علی صالحی: هرجا و هر کجای جهان که باشم باز به بسترِ بیخواب خود برمی گردم بعد از اون همه مدت...حس کردم همه ی اون سال ها و حرفها و نزدیکی ها و... اشتباه بود و حس کردم که باید به بستر بی خواب خودم(وبلاگم) برگردم و حس کردم آدمای دنیای حقیقی و حداقال آدمایی که توی وبلاگا پیدا می شن دوستداشتنی ترن. خوشالم کرد حرفات، باعث افتخارمه که تو سر ذوق ِ نوشتن بیای با کامنتای من؛ ولی فک کنم ناموفق بودم تا الان تو این کار :) منتظر نوشته هات هستم [چشمک]
خیلی هم زیبا...احسنت به ای سان:)
به به! واقعا لذت بردم من بودم و تو بودی و عشق بود و بهار تو رفتی و بهار رفت و هر چه بود گذشت[اضطراب]